روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

زماني كه فرشته ناز بهشت خدارو ترك كرد و زميني شد

یادمه از شب قبلش استرس داشتم همش راه مي رفتم  تا صبح خوب نخوابيدم صبح رفتم بيمارستان و ساعت 8 رفتم اتاق عمل و  ساعت 10 صبح که منجر به تولد زیباترینی برای من و بابایی شد. زيباتريني كه هنوز نمي دانستم چطور بايد او را در آغوش بگيرم و چطور با او بايد ارتباط برقرار كنم . قشنگ ترینم هیچ وقت اولین بوسه به موهات در لحظه های اول ورودت به دنیامون یادم نمیره.حتی  یاد آوریشم اشک شوق به چشام میاره. مربوط به 25/11/1382 ...
25 بهمن 1387

5ماه و 21 روز انتظار

الان ٥ ماه و 21 روز است كه منتظر اومدن عسلم هستم امروز رفتم و بهم گفتن كه بچه دختره خيلي خوشحالم از اينكه خدا يه دوست و يه همدم به هم عنايت كرده . مربوط به تاريخ 12/8/1382 مي باشد . ...
12 آبان 1387

درباره 3 ماه و 15روزگي جيگرم

الان كه دلبندم در وجودم در حال جون گرفتنه ٣  ماه و 15 روزشه و داره كوچولوكوچولو بزرگ مي شه اما حال من خيلي بده ولي با اين حال ثانيه به ثانيه واسه اومدنش ثانيه شماري مي كنم . مربوط به تاريخ 4/6/1382 مي باشد . ...
4 شهريور 1387

براي تو مي نويسم براي تويي كه در وجودم جان مي گيري

با سلام اين مطلب را مي نويسم براي مادراني كه مثل من عاشق بچه هستند تا بدانند چه حس خوبي است بچه دار شدن . 5 سال قبل در تاريخ 5/5/1382 ساعت 6 بعد از ظهر براي سونوگرافي رفتم تا صداي بچه ام را بشنوم و از سالم بودن او با خبر شوم وقتي دستگاه را وصل كردند همراه با شنيدن صداي قلب بچه تپش قلب من هم از ذوق زياد شد خيلي حس خوبي داشتم وقتي به صورت همسرم نگاه كردم خوشحالي را در صورتش حس كردم خيلي روز خوبي بود . اين اولين عكس از سونوگرافي دخترم هست . مربوط به تاريخ 5/5/1382 مي باشد .     ...
5 مرداد 1387

اولين روز مهد كودك

امروز 10 خرداد 1383 اولين روزيه كه روژين جونم رو بردم مهد كودك رز سفيد از درون به هم ريختم اصلا حس خوبي ندارم فكر كن بچه چهارماهه رو بخواي بزاري مهد كودك صبح دم در مهد بهش شير دادم و بعد گذاشتم مهد و رفتم سركار تا ساعت چهار بعد از ظهر يك ثانيه نمي تونستم  بهش فكر كنم عذاب وجدان گرفته بودم ولي چه كنم مجبور بودم .
10 خرداد 1387
1